جدول جو
جدول جو

معنی خیک چف - جستجوی لغت در جدول جو

خیک چف
ماده گاوی که از دادن شیر به گوساله یا صاحبش خودداری کند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیکچه
تصویر خیکچه
خیک کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(خَ رَ)
آنکه خری چند برای بارکشی دارد. الاغ دار. خربنده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
مصغر خیک یعنی مشک کوچک. (ناظم الاطباء). خیک خرد. ذراع. مذرع. مشکولی. (یادداشت مؤلف) ، غدۀ زهردار در دهان مار. (یادداشت مؤلف) ، مشک کوچکی که سوار جهه برداشتن آب در زیر شکم اسب یا در کنار زین آویزان می کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خیکچه
تصویر خیکچه
خیک کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
((تِ))
یک باره به حرکت درآوردن اتومبیل یا موتور سیکلت به شکلی که چرخ های آن از زمین اندکی فاصله بگیرد، از زمین برخاستن یا بلند کردن هواپیما، پریدن یا بلند شدن از تخته شیرجه یا تخته پرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیکچه
تصویر خیکچه
((چِ))
خیک کوچک
فرهنگ فارسی معین
خیک کوچک، انبان پوستی کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی
چاروداری که چارپایش خر باشد، کسی که با بار کشیدن از خر امرار
فرهنگ گویش مازندرانی
دفعه ی اول، بار اول، فوری
فرهنگ گویش مازندرانی
گوساله نر پنج ساله
فرهنگ گویش مازندرانی